غزل تازه ای از آرش سیفی در وبسایت آوانگاردها. درخت افتاد و مثل میوه چیده شدم. کسی به روی تنم ناخن بلندش را. درخت سیب نبودم اگرچه در ظاهر. ساعتم زنگ می زنه اما.

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر - - - - یادگاری که در این گنبد دوار بماند. با تو بودم خستگی معنا نداشت. هیچ غمی توی نفسام جا نداشت. هو بکشه شیشه ها رو ها کنه. شکلمو تو آینه حاشا کنه. مثل قدیمای زمین خوش بودم. مثل چشات ساحر غم کش بودم. مثل لبات تو خلسه ی مجرد. فقط به آدم بودنم مقید. حوا ترین ب عد خدا گم شدی. گم توی لولیدن مردم شدی. دستای گرمت رو ازم دزدیدن. دستای گرمت رو ازم دزدیدن. بی تو شدم خستگیام جون گرفت.

All the Colours of the Me. Some day well find it, the Rainbow Connection. Further adventures in our 9 lives. The continuing adventures of binx, samhain, minerva, isis, dragon, and mister bernstein, and now cleocatra. This is cleo when i asked her to please stay off the keyboard and lifted her onto the fleece. she rolled over and did this. Oops i tried to put ISIS outside! P reported that she ate well and remembered where the litte.